در همین سالهای نه چندان دور کسب و کارها برنامه ریزی های تولید و ارائه محصولات خودشان را بر اساس نیازهای مردم پایه ریزی می نمودند و نیاز مردم در مرکز فعالیت آنها بود؛ اما در سالهای اخیر و با ظهور مفاهیمی همچون برندینگ، این اصل تغییر کرده و در حال حاضر تمرکز کسب و کارها ، حرص و آز مردم است. این بدان معناست که در گذشته افراد تلفن همراه می خریدند تا صحبت کنند و نیاز اصلی صحبت از راه دور را تامین نمایند ولی در حاضر برخی از افراد به طور مثال آخرین ورژن آی فون را در همان لحظات ابتدایی و با قیمت هنگفتی هنگام ورود به کشور می خرند ، چون حس می کنند شخصیت آنها با خرید این کالا بالا می رود . اینجاست که مردم کالاهایی را می گیرند که در اصل و اساس به آن نیاز ندارند و تنها فکر می کنند توسط این کالا می توانند ارزش افزوده ای در زندگی خودشان ایجاد کنند. یا در مثالی دیگر در بحث شخصیت شناسی فردی برخی از مردم به دنبال لباس رسمی لوکس ، استفاده از ژست ها و زبان بدن افراد مشهور و از این دست می باشند تا نشان دهند که ما شبیه آن افراد هستیم. در حالیکه برندسازی شخصی زمانی معنا پیدا می کند که افراد متوجه شوند ، شخص چه دیدگاهی نسبت به دنیا ، دیگران و چه عکس العملی نسبت به شرایط سخت و چه تجزیه و تحلیلی در مسائل حرفه خود دارند. حال فرد می تواند در حرفه های گوناگون از این موارد استفاده نماید. بسیاری از این نمونه ها را در سمینارهای مدیریت و موفقیت مشاهده خواهید نمود.
این مطلب را در موقعیتهای دیگری همچون دیجیتال مارکتینگ نیز می توانید مشاهده نمایید که هدف از آن ارائه محتوای مناسب و درخور خواننده است در حالیکه فقط به ظواهری همچون لوگو ، شعار ، تعداد لایک و فالوور و ... پرداخته می شود.
بهتر است قبل از خرید هر کالا یا هر خدمتی موارد فوق را به یاد آوریم و ببینیم بر اساس نیاز ماست یا خیر.
این روزها مردم، بیشتر با آنچه مصرف می کنند خود را معرفی می نمایند ؛ نه با علم ، تفکر، اصول اخلاقی و آن چیزی که هستند. مثال آقای شرافت در سریال هیولا و خرید مارچوبه به صورت روزانه را به یاد آورید.
منبع:researchergroup